فکرنکنم بعد این مطلب زنده بمونم ...اشهد ان لا اله الا الله
پنچ صبح : دیدن رویای شاهزاده سوار بر اسب در خواب
....
شش صبح: در اثر شکست عشقی که در خواب از طرف شاهزاده می خوره از خواب می پره
.....
هفت صبج: شروع می کنه به آماده شدن . آخه ساعت دوازده ظهر کلاس داره البته توی رستوران دیدنیها
....
هشت صبح: پس از خوردن صبحانه
مفصل علیرغم هیجده کیلو اضافه وزن شروع می کنه به جمع آوری وسایل مورد
نیاز: جوراب و مانتو و کیف و لوازم آرایش و لوازم آرایش و لوازم آرایش و
لوازم آرایش و یکعدد .... شاید لازم شد
....
نه صبح: آغاز عملیات حساس زیر سازی بر روی صورت جهت آرایش
.......
ده صبح: عملیات زیرسازی و صافکاری و نقاشی همچنان با جدیت ادامه دارد
....
یازده صبح: عملیات آرایش و
نقاشی و لنز کاری و فیشیل و فوشول با موفقیت به پایان می رسد و پس از
اینکه دختر خودش رو به مدت نیم ساعت از زوایای مختلف در آیینه بررسی کرد ،
به امید خدا به سمت دانشگاه میره
.....
دوازده ظهر: کلاس شروع شده و
دختره وارد کلاس میشه تا یه جای خوب برای خودش بگیره ؛ جای خوب تعابیر
مختلفی داره . مثلا صندلی بغل دستی پولدارترین پسر دانشگاه یا صندلی فیس
تو فیس با استاد ؛ در صورتی که استاد کم سن و سال و مجرد وکمرو و خوش تیپ
باشه
......
یک ظهر: وسط کلاس موبایل دختر
می زنگه و دختر با عجله از کلاس خارج میشه تا جواب منیژه جون رو بده. و
منیژه جون بعد از یکساعت که قضیه خواستگاری دیشبش رو + قضیه شکست عشقی
دوست مشترکشون رو براش تعریف کرد گوشی رو قطع می کنه. اما دیگه کلاس تموم
شده
........
دوظهر: کلاس تموم شده و دختر مجبوره از یکی از پسرای کلاس جزوه بگیره. توجه داشته باشین دختر نباید از دخترا جزوه بگیره. آخه جزوه دخترا کامل نیست
....
سه ظهر: دختر همچنان در جستجوی کیس مناسب جهت دریافت جزوه
....
چهارعصر: دختر نا امید در حرکت به سمت خانه
....
پنج عصر: یکدفعه ماشین همون پسر پولداره که جزوه هاش خیلی کامله ؛ جلوی پای دختره ترمز می کنه و ازش می خواد که برسونتش
.....
شش عصر: دختر به همراه شاهزاده رویاهاش در رستوران دیدنیها میز دوم ؛ به صرف فیش فینگر
....
هفت عصر: دختر دیگه باید بره خونه و پسر تا دم خونه می رسونتش
....
هشت غروب: دختر در حال پیاده
شدن از ماشین اون پسره : راستی ببخشید جزوه تون کامله ؟ امروزسر کلاس
انقدرازعشق سخن گفتن که مجالی برای نوشتن جزوه نموند ؛ خلاصه موقع پیاده
شدن وبرای داشتن بهانه ؛ جزوه رو از پسر می گیره
....
نه شب: دختر در حال چیدن میز شام در خانه سه تا ظرف چینی گل سرخی جهیزیه مامانش رو میشکونه ؛ از عواقب عاشقی
....
ده شب: دختر در حال تفکر به اینکه ماه عسل با اون پسره کجا برن
....
دو صبح: دختر داره خواب میبینه رفته ماه عسل و ؛ وای وای وای
....
پنج صبح: دختره بیدار میشه و
میبینه اون پسره اس ام اس داده که: برای نامزدم کلی از تو تعریف کردم.
خیلی کنجکاو شده ؛ امروز با من میاد دانشگاه تا ببینتت ...!؟
....
و امروز دختر باید کمی زودتر به دانشگاه برود. شاید جای مناسب تری در کلاس نصیبش شد
افتضاحه واقعا که!!!!!!!!!
میبینی تروخدا!!!
خویشتن داری یادتتتتتتوووووننننننننن نره!!!!!!!!!!!!!
نه دیگه الان شماباید یادتون نره:دی
عزیزم منظورم کار شما بودا!!!!!!!!!۱
سوت میزنیم :-".....اینقدر زود خودتو باختی سعید؟عجب انتظارم بیشتر از اینا بود
منم درباره این پست با سعید موافقم
خیلی افتضاحه!!
کجاش افتضاحه؟من نظرم عوض نمیشه...هیهات من الذله!!!
من که حال کردم با این مطلب...اخرش بود...
همینه دیگهئئئ
اینکه جیگره خودمه ....چطوری برادر؟!...چه خبرا؟ یاهو داری برام آف بذار
آیدی من:benyamin_abediyan